شبکه چهار - 31 شهریور 1402

پیامبر اکرم ص و حقوق کودک ("کودک"، آغاز تجربه "انسان بودن")

نشست (خداوند در کنار کودکان) _ جمعی از مربیان مهد کودک و کودکستان _ ۱۳۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

خدمت خواهران محترم سلام عرض می‌کنم. بعد از این برنامه خیلی خوب و مهیج می‌خواهیم آرام آرام صحبت کنیم و راجع به مباحثی که از سنخ دیگری است هم گفتن آن برای من مشکل است و هم شنیدن آن برای شما مشکل است. چندتا نکته خدمت خواهران عزیز عرض کنم. فرمودند چندصد یا چند هزار نهاد آموزشی، کودک‌محور، مهدکودک با تمرکز بر مفاهیم اسلامی و قرآنی تشکیل شده و می‌شود و دوستان آن‌جا در واقع مسئولیت چنین کار عظیمی را با یک چنین عنوان بزرگی پذیرفته‌اند. یک مقدمه عرض کنم و بعد وارد بحث بشوم. البته در باب این مسائل، بحث تعلیم و تربیت کودک از ابعاد مختلف بحث کردند. در یک ابعادی متخصصین فن فقط باید اظهار نظر کنند بخصوص آن‌هایی که تجربه کار با کودک را دارند و تجربه موفقی دارند. امثال بنده از این منظر به این بحث و به هیچ بحثی از این منظر خاص نمی‌پردازیم و بلد هم نیستم بخواهم بپردازم ولی به عنوان یک طلبه، به هر موضوعی و از جمله این موضوع که یک سر آن در منابع عقلی و نقلی اسلامی در حوزه فلسفه آموزش و پرورش و این قبیل مسائل از فلسفه علم تا فلسفه عمل، بحث‌هایی که شده به اندازه‌ای که خواندیم و آموختیم و اندیشیدیم یا بیندیشیم حق اظهار نظر به همان اندازه داریم به همان بُعد آن می‌پردازیم نه به این بُعد تخصصی که واقعاً یک کار خاصی است. ضمن این که سخن گفتن از تعلیم و تربیت یک چیز است و موفق بودن در تعلیم و تربیت بحث دیگری است. خیلی‌ها هستند که در این حوزه از فیلسوفان بزرگ دینی و غیر دینی نظریه‌پردازی کردند و نظریات بسیار دقیق و پیچیده‌ای را مطرح کردند اما در عمل ممکن است خودشان یا نزدیکان‌شان را هم نتوانستند درست تعلیم و تربیت کنند در عین حال، این اهمیت سخنانی که گفته‌اند و آنچه اندیشیده‌اند چیزی را کم نمی‌کند. پس یک اتاق گفتگو و تفکری باید در پشت صحنه این مهدکودک‌ها و کودکستان‌ها و مدارس ابتدایی در آموزش و پرورش رسمی کشور و نهادهای تخصصی حتماً باید در این حوزه باشد که بطور تخصصی بیندیشند و کار کنند و هم در جمع‌هایی مثل شما. یک تجربه انباشته از موفقیت‌ها و ناموفقیت‌ها باید مدام جمع و تفریق بشود. جمع جبری تجربه‌های خوب و بد، شکست خورده و پیروز در تعلیم و تربیت کودک باید به آن توجه کرد و آن‌جا جمع‌بندی بشود و از آن عبرت گرفته بشود و نتیجه‌گیری شود. بالاخره 37 سال از انقلاب گذشت و این یعنی یک نسل کامل. یعنی امروز خود شماها که الآن مربی و معلم و مادر شدید. اغلب شما زمان انقلاب نبودید یا کودک بودید و نسلی که شما قرار است تربیت کنید در مهدکودک‌ها و کودکستان‌ها بطور کامل نسلی است که دارد پس از انقلاب اسلامی در کشور تربیت می‌شود و این خیلی مهم است. این نسل که به دست شماها قرار است تربیت بشوند نسل بسیار مهم و تعیین‌کننده‌ای هستند هم برای خودشان و هم برای کشور و تأثیرگذاری روی جهان.

مقدمه دوم این که وقتی از اظهار نظر در باب تعلیم و تربیت کودک با پسوند اسلامی سخن گفته می‌شود حواس‌مان باشد که وقتی می‌گوییم مهدکودک اسلامی و کودکستان اسلامی، آموزش و پرورش اسلامی، این پسوند اسلامی به چه معناست هست و به چه معنا نیست یا وقتی که می‌گویند مهدکودک قرآنی دقیقاً منظور چیست؟ قطعاً منظور منحصر شدن آموزش در منقولات اسلامی نیست به این معنا که تفاوت مهدکودک و مدرسه اسلامی و غیر اسلامی در این نیست که در سایر مدارس از عقل و تجربه و عاطفه و احساسات استفاده می‌شود و در این نهاد و این تشکیلات نه. به جایش قرار است فقط آیه و حدیث خوانده شود یا بچه‌ها فقط حفظ قرآن کنند و در مهدکودک غیر اسلامی مثلاً مدام آهنگ پخش می‌کنند و می‌رقصند و در مهد کودک اسلامی از صبح تا شب می‌خواهند به بچه‌ها قرآن یاد بدهند و توی گوش‌شان قرآن بخوانند و قرآن حفظ کنند. شکی نیست که بخشی از این مسائل هست. ضمن این که در روایات یادتان باشد آن طور که ما دیدیم تشنه کردن مردم و بخصوص کودک و قرآن و مفاهیم اسلامی ارزش آن خیلی بیشتر است از اشباع کردن صوری و ذهنی و زبانی کودک از این مفاهیم. چون کودک هنوز از این مباحث ارزیابی‌ای ندارد. من خودم هم یادم نمی‌آید در روایات دیده باشم که کودکان خردسان را مجبور کنید که کل قرآن را حفظ کنند- اگر کسی دیده به من بگوید – مجبور کنیم قرآن را حفظ کنند بعد بیایند ضربدری بگوید، پروانه‌ای بگوید، از بالا به پایین و از پایین به بالا، چنین توصیه‌هایی را در حفظ قرآن و حدیث یادم نیست اما آشنا کردن آن با مفاهیم قرآنی و اسلامی، به تناسب و فراخور، تشنه کردن‌شان و عاشق کردن‌شان که این‌ها عاشق این مفاهیم و قرآن بشوند چرا. یعنی اگر این دوران، دورانی باشد که بعد از آن کودک جهت‌گیری اساسی زندگی‌اش به سمت و سوی این ارزش‌ها قرار بگیرد و خودش دنبال این مباحث برود این یک تعلیم و تربیت موفق است اما اگر کاری کردیم که کل قرآن را حفظ کرد ولیکن هیچ عطشی به قرآن ندارد بلکه ممکن است یک کراهت باطنی در او بوجود آمده باشد این ناموفق است. کودکستان اسلامی به لحاظ روش، ترکیب عقل و تجربه و احساسات است با مفاهیم مربوط به کودک و تربیت در قرآن و سنت. همه این‌ها با هم است و همه‌اش هم اسلامی است.

ما به بازخوانی منابع اسلامی در باب کودک احتیاج داریم این کار پراکنده صورت می‌گیرد ولی یک چیز تجمیع شده‌ای و مستمری که کار یک گروه و یک شخص و یک بار برای همیشه نیست باید مدام در جریان باشد. آیات و روایاتی که در مورد کودک نازل و صادر شده کم نیستند. یک نگاه اجتهادی و جمعی به همه این‌ها لازم است با توجه به تجربه واقعی ما در جامعه و با توجه به همه روش‌های عقلی که در جهت این آثار الهی، آثار معنوی مثبت، آثار تربیتی درست قابل تصور است.

قرآن کریم برای حقوق کودک و حریم کودک یک اهمیت فوق‌العاده‌ای قائل شده و چند آیه مخصوص حقوق کودکان نازل شده است. یعنی جزء مهمترین مسائل حیاتی بشر دانسته شده است هرچه که قرآن به آن اشاره کرده موضوع فوق‌العاده مهمی بوده است در باب سعادت بشر. هیچ چیز بی‌اهمیت در قرآن نیامده است آنچه آمده باید می‌آمده.

فرض بفرمایید راجع به حقوق مالی کودک، کودکی که سرپرست و حامی‌اش را از دست داده است، حق یتیم. قرآن چقدر دقیق و آتشین موضع می‌گیرد و سنگربندی می‌کند و نشان می‌دهد که باطن این عمل، اکل مال یتیم، یعنی عدم رعایت حریم اقتصادی کودکی که حامی و مدافع اقتصادی در جامعه ندارد. سرپرست خود را از دست داده و بی‌پناه است خداوند مستقیم وارد صحنه می‌شود و می‌گوید من به جای پدرش و به جای والدین او ایستادم و شما را تهدید می‌کنم که به این حریم نزدیک نشوید. هر کس به این حریم نزدیک بشود مثل آتش‌خواری است، خوردن مال یتیم، خوردن آتش عذاب است. خداوند تهدید می‌کند و کنار کودک بی‌سرپرست می‌ایستد. کودک کیست؟ انسانی که گام‌های نخست را در انسانیت دارد برمی‌دارد. انسانی که تازه متولد شده، نخستین تجربه‌های انسان بودن را دارد از سر می‌گذراند. به لحاظ آگاهی و آزادی و به لحاظ قدرت، به لحاظ تشخیص تهدید و فرصت، تفکیک دوست از دشمن، تشخیص درست مصالح از مفاسد و سود و ضرر خودش، به شدت آسیب‌پذیر است. خداوند کنار کودک می‌ایستد و می‌گوید حریم و حقوق کودک، حریم من است. و تمام این روایاتی که در مورد رفتار پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با کودکان نقل شده همه این‌ها را باید پیش چشم داشته باشیم. هر کدام از این‌ها منشأ روش‌شناسی مواجه با انسان خردسال است. من این تعبیر را به کار بردم برای این که یکی از آن اصولی که اصول تعلیم و تربیت کودکی که به لحاظ ذهنی از سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) استفاده می‌کنم این است که به کودک به چشم نیمه آدم، آدمچه نگاه نمی‌کنند. به شکل دقیقاً یک انسان و یک آدم نگاه می‌کنند که روحیات و ظرفیت آن هنوز در آغاز شکفتن است یعنی به کودک احترام می‌گذارند مثل احترام به بزرگسال. این خیلی مهم است. در روایت دارد که پیامبر(ص) قبل از کودکان به کودکان سلام می‌گفت یعنی حتی بچه‌ها مسابقه می‌گذاشتند که پیامبر را دیدیم یک کاری کنیم که ما زودتر سلام بگوییم نمی‌شد می‌باختند! گاهی هنوز پیامبر از پشت دیوار نیامده می‌گفت بچه‌ها سلام. پیامبر خدا عظیم‌الشأن‌ترین انسان که خاتم همه پیامبران الهی است. پیامبر(ص) این را برای خودش یک ارزش و یک وظیفه می‌داند که به کودکان پیش از آن‌ها سلام بدهید یعنی برای آن‌ها حرمت یک انسان تمام قد و تمام عیار را قائل است. یا آن روایتی که همه شما شنیدید که والدین کودک به پیامبر می‌گویند این بچه را نصیحت کنید زیاد شکلات و خرما و شیرینی‌جات می‌خورد و هرچه هم ما می‌گوییم به حرف گوش نمی‌کند. پیامبر می‌فرماید بروید فردا بیایید، چون من خودم داشتم خرما می‌خوردم و بچه من را دید. پیامبر(ص) این توضیح را فردا دادند. آمدند پیامبر با لبخند و محبت به بچه گفت بخور ولی کمتر. پدر و مادر بچه گفتند خب همین را دیروز می‌گفتید ما فکر کردیم شما یک برنامه‌ای دارید می‌گویید بروید فردا بیایید. فرمودند نه این بچه دیروز دید که من خرما خوردم وقتی خودم خوردم نمی‌توانم به او بگویم خرما نخور! یعنی احترام به نگاه یک کودک و احترام به سؤال کودک که او از خودش خواهد پرسید که چطور خودش می‌خورد به من می‌گوید نخور. اگر بد است چرا خودت می‌خوری و اگر بد است چرا به من می‌گویی نخور؟ این سؤال ناگفته کودک را پیامبر در چشم کودک می‌خواند و می‌گویند این سؤال در ذهن اوست و این سؤال نباید بی‌جواب بماند و جواب غلط به این سؤال داده شود. وقتی من را دید که خرما خوردم به خودش می‌گوید چرا به من می‌گوید نخور؟ ببینید احترام به سؤال کودک، ذهنیت کودک، میل کودک. او بچه به شیرینی میل دارد و پیامبر نمی‌خواهد بدون منطق این میل را سرکوب کند. نمی‌خواهد بگوید شیرینی برای من خوب است و برای تو بد است. همه این‌ها را دقت کنید از همین یک روایت 10- 15 اصل مهم در حوزه تعلیم و تربیت و انسان‌شناسی و کودک‌شناسی و اخلاق می‌شود استخراج کرد. باید نشست این‌ها را فکر کرد، دسته‌بندی کرد. این کارها باید در حوزه بشود و ما یک درس خارج فقه تربیتی در مورد کودک داشته باشیم و متأسفانه نداریم. باید در این باب در حوزه 10تا درس باشد. درس خارج فقه در حوزه تربیت کودک و بعد در حوزه تربیت نوجوان، در دانشگاه‌های روانشناسی و تربیت معلم و تعلیم و تربیت ما هم این مباحث با دقت صورت نمی‌گیرد و همین‌طور پراکنده عبور می‌شود. شما همین روایت‌های مشهوری که بارها شنیدید، همین روایت را بارها نشنیدید؟ ببینید چندتا اصل از این می‌شود فهمید؟ به کودک نباید دروغ گفت. این یک اصل تربیت اسلامی که پیامبر رعایت می‌کرد. حتی به کودک توصیه‌ای که به نظر او غیر منطقی می‌آید نباید کرد. یعنی این‌جا می‌گویند من که به او بگویم بیش از اندازه شیرینی نخور این توصیه درست است و به نفع او هست اما از نظر آن کودک این توصیه منطقی نیست چون دیده من خرما خورده‌ام! رعایت منطق کودک، ذهن کودک، سؤال کودک، نیاز کودک، احترام به او. جلب اعتماد کودک. درس دیگر در همین حدیث. پیامبر می‌فرمایند این بچه را می‌خواهید تربیت کنید یک شرط مهم آن این است که او به تو اعتماد کند. او اگر ببیند که خودت داری این کار می‌کنی ولی به او می‌گویی این کار را نکن، او به تو اعتماد نمی‌کند. اعتماد کودک مهم است. پیامبر با عمل‌شان می‌گویند اعتماد این کودک مهم است.

درس دیگر، کودک اگر در تعلیم و تربیت تبعیض ببیند اثر نمی‌گذارد و اثر عکس می‌گذارد. او اگر می‌دید که پیامبر خودش دارد شیرینی و خرما می‌خورد ولی به او می‌گوید نخور، این در ذهنش می‌آمد تبعیض و بی‌عدالتی. این بی‌عدالتی می‌شد. پس پیامبر(ص) دارند پیام می‌دهند که احساس بی‌عدالتی نباید بکند و الا اثر نمی‌گذارد. از همین یک حدیث، 10- 15 درس و نکته در حوزه تعلیم و تربیت کودک قابل استخراج است که من چون می‌خواهم موارد دیگر بگویم عبور می‌کنم. این‌هایی که می‌گویم فرصت نشد من در مورد آن‌ها بیندیشم و احادیث را دسته‌بندی کنم خدمت شما بیایم. همین‌طوری دارد به ذهن من می‌آید.

پیامبر(ص) دارند نماز می‌خوانند صدای گریه کودک می‌آید. نمازشان را خیلی سریع تمام می‌کند. حالا نمی‌گوید بگذار گریه کند این نماز است! ما در محضر خداییم! بگذار گریه کند! این گریه‌اش ثواب دارد! پیامبر نمازش را جنگی می‌خواند این‌قدر تند می‌خواند که اصحاب نگران می‌شوند که نکند حال‌شان خوب نیست یا وحی دارد نازل می‌شود یک اتفاقی باید خیلی مهمی باشد که ایشان این‌قدر سریع نماز می‌خواند! می‌آیند جلو و می‌گویند آقا اتفاقی افتاده؟ حال‌تان مناسب نیست؟ چیزی شده خبری شده؟ پیامبر(ص) می‌فرمایند مگر صدای گریه بچه را نمی‌شنوید؟ گریه کودک، غصه کودک، رنج کودک قابل تحمل نیست یعنی پیامبر نمازش را زود تمام می‌کند که این بچه30 ثانیه کمتر گریه کند این بچه یک مشکلی دارد. حساس بودن نسبت به غم کودک یا ترس کودک. پیامبر می‌گویند این بچه یا از یک چیزی ترسیده یا مشکل جسمانی دارد یا گرسنه است یا دچار حزن و غمی شده، این یک مشکلی دارد. حل مشکل این کودک آن قدر مهم است که من و همه مسلمینی که به من اقتدا کرده‌اند باید سریع نمازمان را تمام کنیم ببینیم چه شده است؟ اهمیت به احساسات کودک. نباید بگذاریم گریه کند. الآن در بعضی از مهدکودک‌ها همین‌طور بچه‌ها را می‌اندازند آهنگ برایشان می‌گذارند می‌گویند برقص و گریه کن و بمیر! بعد ظهر می‌روی می‌بینی بچه خیس کرده از بس.. او را تحویل می‌گیرند. این‌ها مهد کودک ضد انسانی و ضد اسلامی است. حالا یادم باشد من راجع به مهدکودک صحبت کنم. ما دو جور مهدکودک داریم یکی مهدکودکی که فلسفه آن جایگزینی به جای مادر است که این مهدکودک ضد اسلامی است یک مهد کودکی است که خلأ مادر را به طور موقت، یکی دو ساعت، آن هم بخاطر اضطرار مادر، در حد توان، بتواند بخشی از آن را پر کند و مکمل باشد و الا کودک دور از مادر در مهد کودک یک امتیاز نیست هیچ مهد کودکی جایگزین مادری، معمولی‌ترین مادر هم نیست. بله می‌گویند یک مهدکودک خوب از یک مادر بد موقتاً بهتر است. یک مادری که کاری به بچه‌اش ندارد معتاد است و دنبال هوسرانی‌های خودش هست، این طرف و آن طرف است و به بچه کاری ندارد اما یک مهد کودک خوب و عالی در برابر یک مادر معمولی هیچ است. یک مادر معمولی ده بار مقدم است بر یک مهدکودک خیلی خوب. مهدکودک نباید جایگزین خانواده بشود. باید خانواده‌ای که مجبور شده که حالا بعضی‌ها هم توهم می‌کنند و خیال می‌کنند مجبور هستند حالا فرض کنیم مجبور شده، ساعاتی از روز را برای کاری و گرفتاری‌ای، دور از بچه باشد مهدکودک بخشی از خلأ خانواده و مادر را موقتاً بتواند بخشی از آن را پر کند و الا دوری کودک از مادر و از خانواده مجموعاً به صلاح کودک نیست. و این که عرض میکنم خیلی راجع به آن بحث شده است یعنی ما امروز در دنیا رشته کودک و مهدکودک در غرب و شرق عالم به عنوان یک رشته دانشگاهی راجع به آن یک عالمه فکر کنند، بحث می‌کنند، متخصص است برای این که مثلاً متخصص برای تربیت سه سال اول کودک، متخصص برای مراقبت از شش ماه اول کودک. این‌ها مسائل مهمی است در دنیا این‌ها مسائل مهمی است در روایات ما بسیار مهم است و دقت شده است. آن چیزهایی که در روایات ما می‌گفتند و ما همین‌طوری می‌شنیدیم حالا دنیای غیر مسلمان و غیر دینی هم حتی به آثار فقط دنیوی آن دارد کم و بیش توجه می‌کند و می‌گوید نفس مادر، شیر مادر، نگاه مادر در چشم کودک و نوزاد همه این‌ها معنادار و مؤثر است و همه آن را بچه می‌فهمد. تعذیه مادر موقع شیر دادن به بچه و کودک و نوزاد، در شخصیت او اثر دارد. روحیات او اثر دارد.

از امام(ع) می‌پرسند پدر، مادر، معلم، چه کسی مؤثرتر است و مهم‌تر است؟ می‌فرمایند با مادر قابل مقایسه نیست آن کسی که کودک را در درون بچه خودش 9 ماه رشد داده و از خون خودش او را تغذیه کرده، آن بچه از طریق نفس مادر زنده است با تپش قلب او زنده است، آن کسی که بعد کودک را بین دو سینه خود خوابانده و او را تغذیه کرده و او را «عَلی فَخْذَیها» مدام روی ران پایش گذاشته، این بچه تمام وجودش مادر است. اصلاً هیچ کس برای انسان با مادر قابل مقایسه نیست و تا آخرین لحظه عمر انسان در دنیا، انسان مدیون دانسته یا ندانسته کوچکترین جزئیات شخصی و جسمانی مادر است. این را حواس‌مان باشد. مهد کودک، کودکستان، آموزش و پرورش دارد ادعا می‌کند که ما می‌خواهیم بخشی از خلأ خانواده یا مادر را پر کنیم! پدر هم هرگز جای مادر را نمی‌گیرد. لذا طرف آمد به پیامبر(ص) گفت برای عمل صالح توصیه کنید بهترین کار چیست من چه کار کنم؟ پیامبر(ص) فرمودند اُمَّک! مادرت. خب بعد از ایشان، پیامبر دوباره فرمودند اُمّک. دوباره مادرت. خب حالا بعد، فرمودند اُمّک. سه باره مادرت. گفت خب آقا بعدش؟ فرمودند ثمّ أباک. حالا پدرت.

حواس‌مان به دوتا نکته باشد: یک) مهدکودک و کودکستان قرار نیست جای مادر را بگیرد و نمی‌توواند هم بگیرد. دو) باید تلاش کند هرچه شبیه‌تر به مادر باشد. یعنی بخش کوچکی از خلأ مادر را برای کودک در آن ساعات بازی کند. این دوتا نکته را توجه داشته باشیم. در حوزه روانشناسی تربیت کودک آنچه از آیات و روایات استفاده می‌شود نکات خیلی مهمی است اما دوباره عرض می‌کنم منظور از تربیت اسلامی کودک این نیست که فقط هرچه در آیات و روایات است باید باشد و غیر از آن دیگر چیزی نیست. نه. این را دقت کنید پسوند اسلامی پشت هر نهاد اجتماعی و مدنی می‌آید مثلاً اقتصاد اسلامی، سیاست اسلامی، تمدن اسلامی، دولت اسلامی، دادگاه اسلامی، هرچه که پسوند اسلامی برای آن می‌آورید، دانشگاه اسلامی یعنی ترکیب نقل و عقل و تجربه و عاطفه و همه این‌ها. نوع غیر دینی آن حذف وحی و کلام خدا و کلام انبیاء و اولیای خداست. آن‌ها را منبع تربیت و معرفت نمی‌دانند. می‌گویند یا مباحث عقلی یا فقط تجربه. اما نوع اسلامی آن یعنی بر همه این‌ها وحی را بیفزا. کلام خداوند و اولیای خداوند را اضافه کن. پیامبران خدا راجع به انسان و کودک نکاتی را گفتند که بسا با تجربه و عقل عادی بشری درک نمی‌شود اما یک بخش زیادی از آن هم درک می‌شود. یعنی اکثر روایاتی که ما در این حوزه داریم این‌قدر این مفاهیم روشن و منطقی و معقول و مفهوم هستند که شما در نظریات خیلی از نظریه‌پردازان در باب تعلیم و تربیت کودک می‌بینید آ‌ن‌ها هم همین حرف‌ها را زده‌اند. این نشان می‌دهد که همه این حرف‌ها فراتر از عقل و تجربه بشر نیست و ثانیاً‌این‌قدر معقول و فطری و درست و مفهوم است که حتی متفکری که از مفاهیم اسلامی دور است ولی منصفانه و قوی آن هم به بخش مهمی از این‌ها می‌رسد اما آنچه که با این تعارض پیدا می‌کند به اسم یافته‌های عقلی و تجربی راجع به تربیت کودک ولی با نکات وحی و اسلامی، البته با اجتهاد و دقت درست، تعارض غیر قابل جمع پیدا کند از این‌جا به بعد است که بخصوص تعلیم و تربیت آموزش اسلامی و غیر اسلامی معنا پیدا می‌کند. پس هیچ‌جا معنی پسوند اسلامی این نیست که شما تمام نکات تجربی و آموخته‌های بشری و شرق و غرب عالم، همه باطل است ما فقط برویم ببینیم در آیات و احادیث چه چیزی پیدا می‌کنیم؟ هیچ جا این نیست در اقتصاد و سیاست هم این نیست. متأسفانه من دیدم بعضی‌ها یک چنین برداشت‌هایی می‌کنند خیال می‌کنند اسلامی شدن نهادهای اجتماعی و علمی و سیاسی و اقتصادی جامعه معنی‌اش جایگزینی نقل به جای عقل است. نخیر، معنایش جمع و ترکیب نقل و عقل است. همانطور که در تمام احکام فقهی همین را می‌گوییم. مگر نمی‌گوییم منابع دین کتاب و سنت یعنی نقل است به علاوه عقل. یعنی شما به عقل‌تان نقل را باید بفهمید. بدون نقل اگر سراغ عقل بروید اشتباه می‌فهمید. پزشکی اسلامی، طب اسلامی، دیدید بعضی‌ها فکر می‌کنند طب اسلامی یعنی کل مباحث عقلی و تجربی پزشکی را باید کنار بگذارید همه آن‌ها سکولار است چون عیناً در آیات و روایات نیامده! هرچه که عیناً در متن بطور خاص نیامده آن غیر دینی است! این اصلاً معنی‌اش این نیست. طب اسلامی یعنی آنچه با عقل و نقل و تجربه و همه این‌ها جمعاً می‌فهمی به طور سازگار در یک مجموعه، توجه به جسم و روح و اخلاق و روان و اعصاب و فرد و جامعه انسانی. غیر دینی‌اش این است که می‌گوید من اصلاً در سیاست و اقتصاد و تربیت به آیات و روایات کاری ندارم، خب بی‌دین هستی. ولی ممکن است یک موفقیت‌های محدود مادی به دست بیاوری. آنچه که فقط به دنیای بشر مربوط می‌شود اما دنیا را در رابطه با ابدیت بشر و آخرت آن ندیدی، نگاه یک چشمی و ناقص کردی!

فرض بفرمایید آن روایاتی که پیامبر(ص) که آمده برای بالغ کردن همه بشریت، با کودکان که روبرو می‌شود به جای این که آن‌ها را بزرگ کند پیامبر کودک می‌شود. باز یک روایت دیگر نقل شده که پیامبر دارند برای نماز می‌آیند، دیر شده، مردم در صف منتظر ایشان هستند ولی ایشان نیامد، می‌روند می‌بینند در خانه نیست بعد می‌بینند سه – چهارتا کوچه آن طرف‌تر پیامبر نشسته با سه – چهارتا دختر و پسر بچه‌های کوچک روی خاک نشسته دارد بازی می‌کند. آمدند گفتند آقا ببخشید مردم منتظرند موقع نماز است، شما نشستید روی خاک توی کوچه با بچه‌ها بازی می‌کنید؟ پیامبر فرمودند بله. گفتند چرا؟ گفتند من به این‌ها قول دادم و این‌ها گفتند الآن باید این قول را اجرا کنی. در بازی من الآن غلام این‌ها هستم این‌ها هرچه بگویند من الآن باید عمل کنم. می‌گویند این بچه‌ بازی‌ها چیه، شما رهبر مسلمین هستید با چندتا بچه؟ پیامبر فرمودند باید از این‌ها اجازه بگیرید – دقت کنید – آن‌ها به بچه‌ها می‌گویند بچه‌ها اجازه می‌دهید پیامبر با ما بیاید؟ بچه‌ها می‌گویند نه نمی‌گذاریم چون هنوز بازی تمام نشده! بعد به پیامبر می‌گویند خب حالا چه کار کنیم؟ نماز نخوانیم هر کسی برود دنبال کارش یا شما می‌خواهید با این‌ها بازی کنید؟ تا کی؟ پیامبر فرمودند یک راه حل پیشنهاد می‌کنم من را از این‌ها بخرید. من را از بچه‌ها بخرید. به بچه‌ها می‌گویند یک چیزی به شما بدهند من را می‌فروشید؟ خلاصه گفتگو برای معامله شروع می‌شود بالاخره با ده‌تا – بیست‌تا گردویی قرار می‌شود که پیامبر را بفروشند! بچه‌ها چانه می‌زنند رقم بالاتر می‌رود معامله ختم بخیر می‌شود. پیامبر را می‌خرند، پیامبر اجازه می‌گیرد و می‌آید. دقت کنید پیامبر خدا با کودک چگونه رفتار می‌کند.

روایت دیگر، پیامبر با چندین نفر از اصحاب نشستند. یک کسی می‌آید و یک سینی میوه می‌آورد. همه شروع می‌کنند تعارف که می‌کنند هرکسی دست می‌برد میوه‌ای بردارد. اول که جلوی پیامبر می‌برند پیامبر مثل بقیه نیستند تمام محیط را توجه می‌کنند می‌بینند چهار – پنج‌تا بچه آن طرف دارند بازی می‌کنند می‌گویند اول بچه‌ها. پیامبر سینی را از آن شخص می‌گیرند و با میوه‌ها سراغ کودکان می‌روند خود پیامبر می‌رود و به آن‌ها یکی یکی تعارف می‌کند وقتی بچه‌ها برمی‌دارند پیامبر به جمع برمی‌گردد و می‌گوید حالا ما. شما از تک تک این‌ها از هر کدام ده‌تا نکته استخراج کنید. بچه‌ها که هستند ما حواس‌مان به بزرگ‌ها هم نیست چه برسد به بچه‌ها، هرکسی حواسش در کار خودش است. پیامبر می‌گوید نکند آن بچه آن گوشه ایستاده دارد نگاه می‌کند بچه با خودش الآن چه می‌گویند؟ می‌گویند آن خرس‌های گنده را نگاه کن، آن‌ها دارند می‌خورند و به ما هیچی نمی‌دهند! مثلاً ما هم گرسنه هستیم. یعنی پیامبر همه این صداهای ناگفته را می‌شنود و این نگاه‌هایی که کسی دیگری نمی‌بیند را می‌بیند. آسیب‌پذیری روح و اعصاب بچه.

حدیث دیگر، پیامبر دارند با یاران‌شان در کوچه می‌روند یک دفعه یک دختربچه کوچکی می‌آید انگشت پیامبر را می‌گیرد هیچی هم نمی‌گوید همین‌طوری می‌کشد. پیامبر دختربچه را نوازش می‌کنند و می‌گویند خب چه کار کنیم؟ دختربچه هیچی نمی‌گوید و فقط انگشت پیامبر را می‌کشند. پیامبر دنبال این راه می‌افتند. پیامبر داشتند جای دیگری می‌رفتند، ایشان مسیر را عوض می‌کند این طرف و آن طرف می‌رود اصحاب هم دنبال پیامبر، همه دنبال آن دختربچه می‌روند. بعد اصحاب می‌گویند آقا ببخشید ما کجا داریم می‌رویم؟ پیامبر می‌گوید من نمی‌دانم ایشان می‌داند. می‌گویند خب آقا تا کجا؟ تا کی همین‌طوری دنبال او برویم؟ ایشان فرمودند نمی‌دانم ایشان باید بگوید. تا یک جایی دختربچه خودش خسته می‌شود و انگشت پیامبر را رها می‌کند. پیامبر از دختربچه می‌پرسد من می‌توانم بروم؟ می‌گوید برو. خداحافظی می‌کند اجازه مرخصی می‌دهد و پیامبر دوباره این مسیر را برمی‌گردد. حالا دختربچه‌ای که توی کوچه یک مرتبه آمده انگشت پیامبر را گرفته است. یک دختر نوجوانی است سن او بالاتر است پیامبر از او توقع بیشتری دارند می‌بیند پیامبر با اصحاب نشسته دارند صحبت می‌کنند این دختر نوجوان آمده کنار پیامبر می‌نشیند بعد دستش را روی لباس پیامبر می‌برد و یک نخی پیدا می‌کند و نخ را می‌کشد! پیامبر تعجب کرد که این دارد چه کار می‌کند؟ حالا این دختر کوچک هم نیست تقریباً نوجوان است . این نخ را می‌کشد باز یک نخ دیگر، دو – سه بار این کار را می‌کند پیامبر جلوی جمع هیچی به او نمی‌گویند به خودش هم هیچی نمی‌گویند که داری چه کار می‌کنی که ناراحت نشود. بعد از دو – سه دقیقه‌ای پیامبر بلند می‌شوند که مثلاً بیرون یک کاری دارند جایشان را عوض می‌کنند و یک جای دیگر می‌نشینند. این دختر نوجوان می‌آید دوباره پیش پیامبر و دوباره دست می‌برد و نخ لباس پیامبر را می‌کشد. در روایت داریم که پیامبر خیلی اهل شرم و حیا بوده و خجالت می‌کشیده، یعنی خیلی خجالتی بوده، یکی از اصحاب می‌گوید ایشان به لحاظ حیا و ادب مثل یک دختر تازه بالغ بود و اگر کسی حرف زشتی جلوی ایشان می‌زد، از همین حرف‌های معمولی که ماها می‌گوییم یا یک چیزی بود، می‌گفت پیامبر رنگش سرخ می‌شد و سرش را پایین می‌انداخت. خب پیامبر خجالت می‌کشد و بزرگی می‌کند که به این دختر نوجوان بگوید شما چه کار می‌کنی که به من می‌چسبی و نخ لباس من را می‌کشی؟ یکی از اصحاب آن دختر را کنار می‌کشد و می‌گوید شما دیوانه‌ای؟ مجنونه؟! تو دیوانه‌ای؟ می‌گوید نه برای چی؟ می‌گوید برای این که جلوی جمع می‌آیی به پیامبر می‌چسبی و نخ لباس او را می‌کشی، این چه کاری است می‌کنی؟ گفت مادرم مریض است به من گفته برو یک نخ از لباس پیامبر بکَن بیاور که خداوند من را شفا بده. من هم دیدم پیامبر دارد حرف می‌زند گفتم مزاحم ایشان نشوم من خودم نخ را بکَنم. پیامبر یک کلام به او چیزی نمی‌گویند. آبروی او در جمع. واکنش مو‌دبانه غیر مستقیم به او. یک دقت‌هایی ایشان کردند که اصلاً تصور آن برای ما سخت است ما اصلاً حواس‌مان به این چیزها نیست اصلاً این چیزها برای من مهم نیست چه برسد به این که بفهمم! اصلاً نمی‌خواهم که بفهمم. ولی پیامبر این قدر در باب حقوق کودکان و نوجوان و تربیت آن‌ها متوجه است.

روایت دیگر، دارند می‌روند می‌بینند که بچه‌ها دارند بازی می‌کنند. پیامبر می‌گویند که من داور، وارد بازی می‌شود. موارد متعدد داریم که بچه‌ها دارند بازی می‌کنند، کشتی، وزنه‌برداری، مسابقه نوجوان‌ها اسب‌دوانی، شتردوانی و پیامبر وارد مسابقه می‌شود، کشتی می‌گیرد، اسب‌سواری می‌کند، وزنه‌برداری می‌کند، با این‌ها مسابقه شتردوانی می‌دهد که الآن یک شخص خیلی محترم مهم دینی، اگر یک وقت ببینند با بچه‌ها در کوچه دارد فوتبال بازی می‌کند یا با آن‌ها سوار شتر و اسب شده، یا دارد وزنه‌برداری می‌کند فردا عکس او را توی اینترنت می‌آورند که هووو ببینید چه کار کرده و آبرویش می‌رود! پیامبر این‌ها را وظیفه خودش می‌داند و با بچه‌ها کاملاً بازی می‌کرد، مسابقه می‌داد. آن لابلا یک کلمه‌ای هم می‌گفت. اول نمی‌گفت که خب حالا بازی تعطیل است بنشینید می‌خواهم شما را یک نصیحتی بکنم. با آن‌ها بازی می‌کرد و در بین بازی با عمل و با گفته، به این‌ها دوتا نکته را می‌گفت. مثلاً مسابقه وزنه‌برداری است و آن نفری که اول می‌شود به او می‌گویند آفرین این قهرمان شد، اما به تو بگویم که قهرمان‌تر کیست از تویی که سنگین‌ترین وزنه را زدی بگویم چه کسی قهرمان‌تر و پهلوان‌تر است؟ فرمودند کسی که خودش را کنترل و مدیریت بکند. خشم و شهوت را کنترل کند او قوی‌تر است. خب هم بازی کردند و خندیدند و هم نکته را گفته است. خیلی از این روایات داریم که باید روی این‌ها نشست کار اجتهادی و به‌روز کرد و از هر کدام اصولی را استخراج کرد و به آن توجه داشت و عقل‌ورزانه و تجربه‌محور به آن‌ها نگاه کرد و به بقیه پازل را که دیگر آیه خاص و حدیث خاص نیست با عقل و تجربه تکمیل کرد ولی کل این پازل باید به آن‌ها بخورد. باید به آن وحی و به آن آموزش‌های الهی بخورد. چرا امیرالمؤمنین(ع) می‌روند زمان هم خلافت و هم غیر خلافت به خانواده‌هایی می‌روند که فقیر هستند یا بچه‌هایی که یتیم هستند هم بچه‌ها را تغذیه می‌کند و سیر می‌کند و بعد هم علی‌بن‌ابیطالب چهار دست و پا مثل گوسفند می‌شود صدای گوسفند و صدای اسب و برای بچه‌ها صدای شتر درمی‌آورد با حدی با بچه‌ها قاطی می‌شود و کشتی می‌گیرد آن‌ها را می‌خنداند و برای آن‌ها بازی درمی‌آورد امیرالمؤمنین که قنبر احساس می‌کند این کارها در این حد سبک است. قنبر به امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید آقا ببخشید می‌شود یک انتقادی بکنم؟ فرمودند بله. گفت به نظرتان درست است این قدر با بچه‌های کوچک قاطی می‌شوید و عین این‌ها ادا درمی‌آورید! شما خلیفه مسلمین هستید یکی شما را ببیند چه می‌گوید؟! این درست است؟ حضرت امیر(ع) فرمودند بله درست است. فرمودند از هر خانه‌ای که ما بیرون می‌آییم باید دوتا اتفاق افتاده باشد 1) کودک گرسنه‌ای در آن خانه نباشد و باید سیر باشد. این جسم. 2) کودک گریه یا ترسانی دیگر نباید در آن خانه باشد. از هر خانه‌ای که ما بیرون می‌آییم باید کودکان لبخند بر لب داشته باشند. سیر باشند نه گرسنه، خندان باشند نه گریان. حتی در یک روایت شبیه به این مضمون است که بعضی چیزها هست که عرش خدا را می‌لرزاند یکی هم گریه کودکی است که یتیم است. سرپرست ندارد. هیچ کس مراقب او نیست. هیچ کس صدای گریه او را نمی‌شنود. او دارد همه بچه‌های دیگر را می‌بیند که آن‌ها پدر و مادر، امکانات همه چیز دارند و یک کسانی مواظب آن‌ها هستند اما هیچ کس مواظب من نیست هیچ کس به من فکر نمی‌کند. هیچ کس به من عشق نمی‌ورزد من در این عالم تنها هستم. در روایت داریم گریه کودک عرش خدا را می‌لرزاند. و جامعه نفرین شده که کودکان یتیمی باشند که کسی به آنها توجه ندارد فرمودند این جامعه ملعون و نفرین شده است. هر شهری که کودکان بی‌سرپرستی دارد که هیچ کس آن‌ها را نوازش نمی‌کند. فرمودند این شهر از نظر خدا ملعون است. این شهر جهنمی است. خب این دقت‌ها راجع به این‌ها هست. وارد بازی‌شان شدن، آن‌ها را وارد بازی کردن. از این روایات و مباحث زیاد است.

یک نکته هم راجع به این نهضت کودکستان و مهدکودک عرض کنم که این‌ها ممکن است با فلسفه‌های مختلف و متضادی بوجود بیاید. حالا آنچه که من عرض کنم بحث‌هایی است که نظریه‌پردازان در این باب بحث کرده‌اند و الا خود بنده حوصله کودک ندارم. یعنی اگر یک بچه کوچکی را به من بسپارند و دو – سه ساعت دیگر بیایند معلوم نیست چی از او مانده باشد! ولی آنچه که دارم عرض می‌کنم بحثی است که راجع به آن خیلی اندیشیدند ما دو – سه هزار سال آثار مکتوب راجع به بحث کودک داریم. تنبیه او، تشویق او، باشد نباشد؟ چگونه باشد؟ تغذیه کودک؟ تأثیر او در تربیت او و این حرف‌ها خیلی حرف زدند و در آیات و روایات ما هم بسیار دارد. روایات ما هم زیاد در این باب پرداخته‌اند. آن نکته‌ای را که عرض کردم می‌خواهم با اشاره به سخنی که در همین جامعه دانشگاهی غیر اسلامی الآن مطرح است آن را تکمیل کنم. در غرب و شرق عالم مطرح است.

سؤال: آیا کودکستان و مهدکودک می‌تواند جای خانواده را بگیرد؟ و آیا اساساً باید چنین چیزی را اجازه داد؟ بعضی‌ها می‌گویند اصلاً این نهضت کودکستان و مهدکودک راه افتادن در اروپای سرمایه‌داری برای تضعیف خانواده بود! یعنی کودک را از خانواده بیرون کشیدن برای این که مادر مثل پدر به کارخانه‌های سرمایه‌داران برود و برای آن‌ها تولید ثروت کندو این وسط کودکان فراموش و نابود بشوند انبوه زنان آشفته و خسته از کار که کودکان‌شان را به مهدکودک و کودکستان‌ها می‌سپردند که آن‌ها فقط برای پول دارند کار می‌کنند یعنی به کودک به عنوان ابزاری برای تأمین معاش‌شان دارند کار می‌کنند. گرفتار هستند و این مادر هم گرفتار است و به سمت معمولاً شغل‌های کم دستمزدی رفته که حتی به آن‌ها علاقه هم ندارد و این وسط کودک دارد قربانی می‌شود. ببینید من نمی‌خواهم بگویم هرکس بچه‌اش را کودکستان و مهدکودک می‌گذارد از باب بی‌اعتنایی به بچه است. نخیر. بخصوص با این وضعیت سازمان زندگی فعلی، حتماً نوع زندگی و مشارکت زن درعرصه اقتصاد و علم و تأمین خانواده نسبت به 1400 سال پیش که نه، همین 50 سال پیش هم خیلی تفاوت کرده است. اصلاً الآن با قبل از انقلاب، نحوه حضور زنان ما در عرصه‌های مختلف خارج از خانواده اصلاً قابل مقایسه نیست سرعت آن هم در دنیا بالاترین سرعت بوده است یعنی هیچ کشوری در دنیا با سرعت زنان ایران از خانواده بیرون نزده است چه برای کارهای مثبت، چه کارهای منفی. برای علم، برای کارهای اقتصادی. چون قبلاً زن در ایران و در خیلی از کشورها محدود بود که یا باید به کلی دست از عفت و دین و کرامت زنانگی و طهارت زنانگی خودش و خانواده‌اش بشوید و وارد عرصه اجتماع بشود یا باید فقط در خانه بماند و هیچ کاری خارج از خانه نکند. اما بعد از انقلاب که مسیر تعلیم و تربیت زنان با حفظ حجاب و عفت و با تلاش برای حفظ خانواده آزاد بلکه تشویق شد و حمایت شد و این مقدار حضور زن با این سرعت و با این حجم در عرصه آموزش و پرورش و مدرک تحصیلی و سیاست و اقتصاد و علم و مدیریت، در تاریخ ایران بی‌سابقه است در تاریخ جهان هم کم سابقه است همین الآن هم در دنیا طبق آمار جهانی بی‌نظیر است و سریع‌ترین رشد حجمی را داشته است. خب یک افراطی از آن طرف بود و بعد طبیعتاً یک تفریطی شده و می‌شود و باز ما دوباره باید ارزیابی کنیم که کجاهای این کار درست بوده و باید ادامه پیدا کند و کجاهای آن اشتباه است؟ کجاهای آن اشتباه بوده؟ یک مرتبه ما داریم با حجم انبوه طلاق در جامعه مواجه می‌شویم و مشکلات دیگری. باید بازنگری کنیم و یک بار دیگر ببینیم که چه کنیم که هم زن خارج از خانه بتواند کار کند و حضور داشته باشد و 24 ساعت به بچه‌ها نچسبد یک فضایی برای رشد خودش و برای خدمات اجتماعی‌اش داشته باشد که در آن زمان فاطمه و زینب(س) که این امکانات و این سازمان‌های اجتماعی نبود بخش مهمی از وقت‌شان خارج از خانه بود در حوزه تعلیم و تربیت و آگاهی و مواضع سیاسی و اجتماعی و خدمت به محرومین و فعالیت‌های اجتماعی و علمی. حضرت فاطمه(س) شاگردانی داشتند زن و مرد. یکی از شاگردان شان که گاهی با ایشان درس داشته، جناب سلمان است سلمانی که خودش حکیم است. سلمانی که جزو عالم‌ترین اصحاب پیامبر است. این تعادل بین درون و بیرون خانه، اگر رعایت نشود اولین قربانی آن کودک است. مهدکودک هم مشکلی را حل نمی‌کند بلکه خراب‌تر می‌کند مگر چه مهدکودک‌هایی باشند و چقدر هم محدود. خود این‌ها الآن دارند بحث می‌کنند اگر بیش از 20 ساعت در هفته، کودک در مهدکودک باشد خطرناک است. 20 ساعت هم می‌گویند خطر قرمز است. این مقدار دوری کودک از مادر. آثار جسمی که هیچی، مشکلات مختلف بوجود می‌آید آثار روحی و روانی پیدا می‌کند که تا آخر عمر با اوست. مهدکودک در کودکستان در حد کم و ضرورت خوب است به شرطی که این اصول رعایت بشود اما امروز دارند بحث می‌کنند از این که بچه مهد کودکی که کل دورن کودکی‌اش را، ساعات متوالی مدام دور از مادر و خانواده است این آسیب‌های روحی و عصبی به او وارد می‌شود که تعادل عاطفی خود را از دست می‌دهد و وقتی بزرگ شد نمی‌تواند با خانواده خودش، همسرش، بچه‌هایش نه با همکاران و جامعه‌اش، با هیچ کدام از این‌ها رابطه درستی نمی‌تواند برقرار کند. ممکن است شما بگویید این حرف، یعنی مهدکودک‌ها را تعطیل کنیم؟! نه، من می‌خواهم بگویم حالا که کسانی مجبور هستند بچه‌هایشان را مهدکودک و کودکستان بگذارند شماهایی که مربی و معلم این بچه‌ها می‌شوید چه خلأ بزرگی را باید تلاش کنید در حد توان‌تان بخشی از آن را پر کنید. بخشی پر بشود که این تعادل روحی کودک دور از مادرش بهم نریزد؟ یا کمتر بهم بریزد؟ اصلاً می‌گویند این‌هایی که دور از والدین‌شان بزرگ می‌شوند در دوران کودکی دیگر با هیچی نمی‌توانند انس بگیرند. انس بدون تکرار و استمرار نمی‌شود. وقتی کودک و نوزاد از پدر و مادر دور شد تنها کسی که باید و می‌تواند بیش از همه به راحتی با او انس بگیرد بخصوص مادرش هست و خانواده‌اش هست. وقتی او را از این انس گرفتن محروم کردید قدرت انس گرفتن او از دیگران، کم‌کم سلب می‌شود بخصوص که مربی همیشه ثابت هم نیست. حالا سابقاً یک دایه‌ای بود که این دایه یک نفر بود و مثلاً سال‌ها در کنار مادر، مادر کمکی و یدکی بود. اما در مهدکودک و کودکستان که یک نفر نیستند چندین نفر هستند و تند تند هم عوض می‌شوند و این کودک امکان انس گرفتن و تمرکز عاطفی می‌گویند پیدا نمی‌کند. ببینید این‌ها خطرات مهدکودک و کودکستان است که امروز جهانی که برایش خانواده در 200 سال گذشته مدام کم‌اهمیت‌تر شد حالا به آن رسیده است و می‌گوید آیا می‌شود به یک نهضت بازگشت اندیشید؟ می‌شود بعد از این که 4- 5 نسل این‌طوری بار آمدند و خانواده‌ها متلاشی شد حالا دوباره برگردیم و خانواده تشکیل بدهیم؟ بچه‌هایی که در این خانواده‌ها متولد شدند و بزرگ شدند این‌ها بلد هستند بعد که ازدواج می‌کنند یک خانواده واقعی تشکیل بدهند؟ کسی که از کودک اصلاً مزه خانواده را نچشیده؟ مفهوم پدر و مادر، و اصلاً کنار هم پدر و مادر را ندیده است! همه با طلاق جدا شدند و همه فرزندان طلاق هستند. بعضی شهرها در دنیا هست که بیش از 70 درصد آدم‌هایش فرزند طلاق هستند. پدرشان را معمولاً نمی‌شناسند. بله پدر هم می‌تواند و باید از بچه مراقبت کند اما بچه هم می‌فهمد این پدر کجا و مادر کجا؟ بچه و کودک و نوزاد هم فرق پدر و مادر را می‌فهمد و می‌فهمد این یارو اصلاً بلد نیست این به درد چهار – پنج دقیقه این که با ما بازی کند ما را بغل کند و با ما بخندد در همین ده دقیقه به درد ما می‌خورد همین که زیرش را خیس کند، گرسنه بشود و داد بزند و گوشش درد بکند داد می‌زند که این چرا گریه می‌کند؟ خدایا چرا این را به ما دادی؟ این چه دنیایی شد! بچه کوچک هم می‌فهمد که مادر یک چیز دیگر است و پدر هم یک چیز دیگر است. او نمی‌فهمد فرق کودکستان و مهدکودک را با خانه و خانواده؟ مهدکودک اسلامی اولاً در حد ضرورت است نه زیاده‌روی و در آن هم باید تا می‌تواند ادا و نقش مادر را ایفا کند. در هیچ زمانی از زندگی هیچ چیز مادر نمی‌شود حتی وقتی که پیر شدی، بزرگ می‌شوی باز خانواده و پدر و مادر یک نقش دیگری دارند. غیر از نقش دولت، غیر از نقش دانشگاه و مدرسه. اصلاً آن نقش، این نقش نیست.

یک وقتی یک خطی در اروپای سرمایه‌داری بوجود آمد که بعد هم در همه جای جهان گسترش پیدا کرد که کودک را باید تحویل دولت بدهند حالا هرکسی از یک زاویه، سرمایه‌دار از این زاویه که زن باید به صحنه بیاید و در کارخانه کار کند و تولید ثروت کند زیرا در خانه دارد از بین می‌رود! فمینیست‌ها می‌گفتند که زن، تا زمانی که مادر است دستش بسته است! نمی‌تواند بر سر قدرت و ثروت با مرد مسابقه بگذارد. باید بچه‌ها را از مادرها جدا کرد تا زن (مادر) بتواند بیاید با مردان بر سر قدرت و ثروت رقابت کند یعنی رابطه مرد و زن، رابطه رقابت تعریف شده نه رابطه تعاون و تقسیم کار. دولت‌های چپ کمونیستی هم طرفدار این نوع کودکستان‌ها و مدرسه‌ها و مهدکودک‌های اجباری بودند که می‌گفتند عاطفه و احساسات یک چیز نامعقولی است. باید کار کرد، همه باید کارگر بشوند! جامعه باید پیشرفت کند. از کودکی هم باید این کار بشود. همین جان‌لاک از پدران جامعه مدنی لیبرال، نشسته راجع به کار کودکان سه ساله رساله نوشته است! یعنی می‌گوید بچه از سه سالگی به رسمیت شناخته می‌شود باید به بازار کار بیاید منتهی حقوق او را رعایت کنید ظرفیت او را رعایت کنید ولی بچه سه ساله بیاید حالا این‌ها کودکان کار می گویند. ضمن این که حواس‌مان باشد باز کلاه‌مان را برندارند یک چیزی به نام کودک کار داریم و یک چیزی به نام کودکی که در کنار خانواده کار می‌کند است. این‌ها دوتاست. من می‌ترسم این دومی را هم از بین ببرند. مبارزه کنند. باید جلوی اولی آن گرفته شود. کودک کار یعنی کودکی که در سن کار نیست ولی او را به کار مجبورش کنی و استثمارش کنی تا بتواند مخارج خودش و دیگران را تأمین کند این خلاف اسلام است. دنیای امروز هم در شعار به آن رسیده است. این‌ عمل نمی‌کنند یک بحث دیگری است. قاچاق کودک به دلایل مختلف در دنیا جزو رایج‌ترین تجارت‌های کثیف است چه برای مسائل جنسی و شهوت و چه برای این که بدن این‌ها قطعه قطعه بشود قطعات یدکی بشود برای کودکان و بچه سرمایه‌دارهای غرب و چه کار کشیدن از این بچه‌ها! از گدایی و باندهای گدایی و خیابانی تا کارهای سخت درون کارخانه‌ها یا زیرزمین. این‌ها که جزو خطوط قرمز است و در اسلام به شدت با آن مبارزه شده است. اما یک چیزی هم داریم به نام کودکی که در خانواده، در پناه پدر و مادر از همان دوران نوجوانی کم‌کم کار کند و از همان کودکی منظم بودن، متعههد بودن، به اندازه توان و مسئولیت خودش مسئولیت پذیری را یاد بگیرد. آموزش شغل و... بعضی‌ها اسم این را کودک کار گذاشتند. این غلط است این جزو تربیت کودک است.

خب نظام‌های چپ و کمونیستی هم بحث می‌کردند از مهدکودک‌های همگانی دولتی مبتنی بر مالیات دولت و می‌گفتند نه این که فقط خانواده‌های فقیر و بی‌بضاعت که نمی‌توانند بچه‌هایشان را بزرگ کنند بگیریم و به مهدکودک ببریم! نه آقا تمام خانواده‌ها باید بچه‌هایشان را به دولت تحویل بدهند. دولت از همه آن‌ها کارگران خوبی خواهد ساخت. یک نهضت ضد خانواده بود، چه نظام سرمایه‌داری و چه کمونیست‌ها به یک شکل دیگری بعداً فمینیست‌ها، همه به شکلی از این استقبال کردند و از همه بیشتر و روباه‌صفتانه‌تر،‌ مردهای بی‌مسئولیت از این قضیه استقبال کردند. – حواس‌تان باشد- ببینید یک چیزهایی را به اسم حقوق زن می‌گویند که این‌ها اضافه حقوق مردم است. مثلاً می‌گویند حجاب تکلیف زن است به نفع مردهاست. حجاب زن به نفع مردها نیست اگر شما از تمام جهان رأی‌گیری کنید اغلب قریب به اتفاق مردان رأی به بی‌حجابی و به برهنگی زنان رأی می‌دهند آنان دل‌شان می‌خواهد زنان در جامعه برهنه باشند. مردان طرفدار حجاب زنان نیستند بلکه با حجاب زن مخالف هستند. زن برای دفاع از خودش و حریم خودش است که به این قضیه فکر کند خیلی از این مسائل همین‌طور است. می‌گویند چرا حق حضانت کودک از یک سنی به طرف مرد می‌چربد؟ خب حضانت کودک مسئولیت تأمین کودک، بعد از جدایی زن از شوهرش است. زنی که سه – چهارتا بچه دارد دیگر امکان تشکیل خانواده مجدد ندارد. مردی که دوباره بخواهد با این زن ازدواج کند وقتی ببیند سه – چهارتا بچه به او آویزان هستند سراغ او می‌آید یا وقتی ببیند این زن تنهاست و بچه‌ها بیخ ریش مرد هستند؟ حضانتی که برای مرد می‌گویند یعنی این‌ها بازدارنده برای مرد است. این را بدانید مرد زن‌باره و فاسد نه به فکر کودک است نه به فکر زن است به فکر ارضاع خودش است به لحاظ جنسی، بدون تعهد و هیچ مسئولیتی. این که می‌گویند تعدد زوجات دفاع از زن‌بارگی مرد است نخیر این‌طور نیست. مرد فاسد زن‌باره، ازدواج مجدد نمی‌کند. احمق نیست که مدام برای خودش مسئولیت درست کند. بگوید که دوتا خانواده، سه‌تا خانواده و خانه خرجش را می‌دهم. برای چه این کار را بکند؟ زن و مردان بی‌مسئولیتی ریختند که خیلی راحت جواب می‌دهند این می‌تواند مسائل جنسی خود را با آن‌ها ارضاع کند بدون این که تن بدهد به مسئولیت تشکیل یک خانواده جدید، خانه جدید، تأمین آن‌ها، سرپرستی یک زنی که مجرد مانده یا مطلقه شده و کسی دیگر سراغ او نمی‌آید، سرپرستی او یا کودکانش. مردی که اهل زن‌بارگی است نمی‌آید ازدواج مجدد بکند. احتیاجی ندارد. او دنبال شهوترانی خودش می‌رود. یکی هم مسئله این مهدکودک‌هایی بود که مرد از خدا دلش می‌خواست که اصلاً دیگر مسئولیتی نباشد جایی پایبند نباشد. همه این‌ها را دارم می‌گویم که عرض کنم مهدکودک و کودکستان از نظام‌های مادی و چپ و راست خواست در جهت تعضیف خانواده و حذف خانواده عمل کند اما مهدکودک و کودکستان در جامعه اسلامی باید نقش مکمل خانواده را ایفا کند. فرقش این است. آن‌ها آمد تا خانواده راحت‌تر متلاشی بشود این‌جا می‌آید تا خانواده‌ای که مجبور هستند زن و شوهر هر دو سر کار بروند و الا زندگی‌شان تأمین نمی‌شود هر دو گرفتار شدند این باعث نشود که خانواده نابود و متلاشی بشود و بچه از دست برود.

و این هم که سروصدا می‌کنند، - عرضم را این‌جا با این نکته ختم کنم – می‌گوید دولت رفاه تشکیل دادیم در بخشی از اروپا و بخشی از ایالات آمریکا، مالیات‌های سنگین بر خانواده‌های طبیعی تحمیل کردیم که مجبور شدند بچه‌هایشان را به مهدکودک‌هایی بفرستند که بویی از مادر و مادری در آن نیست. در حالی که وزارت بهداشت و رفاه، در کانادا و آمریکا می‌گوید ما از زنان و مادرانی که بچه‌هایشان را مهدکودک می‌گذارند نظرسنجی کردیم، طبق پژوهش وزارت بهداشت و رفاه کانادا دوسوم کانادایی‌ها گفتند بهترین جا برای کودک در سن پیش از دبستان یعنی همین سن مهدکودک و کودکستان در خانه و کنار والدین‌شان است. دوسوم همین جامعه‌ای که خانواده از هم پاشیده، این را می‌گوید. تنها 16 درصد مردم موافق مهدکودک‌های دارای مجوز بودند و یا مهدکودک‌هایی که مربی کودکان جزء خویشاوندان‌شان باشند یا دوستان نزدیک‌شان باشند که این‌ها مطمئن باشند این دلسوز و مواظب بچه‌هاست. اکثر پاسخ دهندگان عقیده داشتند که هزینه دولت به جای این که کودکستان‌های دولتی بسازند بیایند به خانواده‌ای کمک کنند که درآمدشان پایین است که آن‌ها بتوانند کمتر بیرون بروند و بیشتر مراقب بچه‌هایشان باشند.

در ایالات متحده آمریکا، نظرسنجی لس‌آنجلس‌تایمز، می‌گوید 80 درصد زنان آمریکایی شاغل بیرون از خانه که فرزند دارند گفته‌اند اگر مجبور نبودیم کار کنیم تا اجاره خانه و خرج زندگی‌مان را بدهیم اگر می‌توانستیم و بتوانیم با کودکان خود در خانه بمانیم حتماً از شغل خود دست خواهیم کشید و در خانه می‌مانیم. نمی‌توانیم مجبوریم برویم. با حقوق شوهرمان زندگی ما تأمین نمی‌شود. 80 درصد این را گفته‌اند. می‌خواهم بگویم حتی آن‌جایی که می‌گویند خانواده ازهم پاشیده، این‌ها هم حواس‌شان است و به این قضیه متوجه هستند. در برابر لاوی‌های کوچکی که طرفدار مهدکودک‌های دولتی یا بخش خصوصی سرمایه‌داری هستند و عمدتاً نماینده شهرنشینان تحصیلکرده ثروتمند سفیدپوست و تندرو، می‌گوید حالا رفتیم در شهرها نظرسنجی کردیم و به بعد به روستاها رفتیم. اعضای روستایی مؤسسه‌های زنان در آمریکا و کانادا. 70 درصد آن‌ها معتقد بود که اگر موقعیت اجازه دهد حتماً در خانه می‌ماندیم و مراقب فرزندانم بودم و کودک خود را دست هیچ زن دیگری هم نمی‌سپردم. حالا چرا در روستا کمتر است؟ برای این که این‌جا زندگی سخت‌تر است و زنان بیشتری در کار مشارکت می‌کنند مثل خود ما. زنان روستایی با شوهران‌شان کاملاً درکارهای یدی فعال‌تر هستند و بطور جدی‌تر حضور بیشتری دارند. – دقت بفرمایید – هم در منابع دینی ما، هم در این بحث‌هایی است که دیگران از نقطه عزیمت، لزوماً ندیمی به این بحث‌ها پرداخته‌اند و همین‌طور تجربه نزدیک صد سال مبارزه سیستماتیک با خانواده، همه به این نتیجه رسیدند که اگر قرار است مهدکودک و کودکستان به جای پدر و مادر باشد یا خانواده را تضعیف کند نتیجه نخواهد داد و به ضرر جامعه هم هست. اما اگر مادرانی هستند که مجبور هستند بیرون کار کنند یا به هر دلیلی کاری، گرفتاری دارند این‌ها باید کودک را هرچه کمتر در خارج از خانواده بگذارند.

حالا این که به شما مربوط است. این بخش اول به شماها مربوط بود به این جهت که شماها یا مادر هستید یا مادر می‌شوید، اما این بخش دوم،‌ به شماها به عنوان مربیان مهدکودک و کودکستان مربوط است که کودکی که پیامبر خدا مواظب است که در ذهن این یک وقت تبعیض نیاید، نترسد، گریه نکند، بدآموزی نباشد، پیامبری که اینق‌در روی این مسائل دقیق است به کودک چطوری احترام می‌گذارد؟ مراقب گریه اوست، انگشت او را می‌گیرد و توی کوچه دنبال او راه می‌افتد و می‌رود و از این قبیل، مسئولیت شما چقدر است؟ آموزش دینی روش پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است توأم با بازی، توأم با لبخند، توأم با صداقت، احترام به بچه. آن نوزادی که آوردند مادرش به پیامبر(ص) دادند که پیامبر او را بغل کند پیامبر هر وقت بچه‌ها را می‌دید بغل می‌کرد می‌بوسید. پیامبر بچه را بغل کردند و بچه در بغل پیامبر ادرار کرد خودش را خیس کرد بعد همین‌طور مشغول بود مادر فهمید و چنگ زد بچه را از آغوش پیامبر بگیرد معذرتخواهی کرد پیامبر اجازه ندادند و بچه را گرم در ‌آغوش‌شان فشردند و فرمودند بگذار کارش را بکند! به مادر بچه فرمودند شما بچه را با خشونت از بغل من بیرون می‌کشی این نوزاد و کودک متوجه می‌شود اثرش را روی این می‌گذارد که قابل جبران نیست. من این لباسم را می‌روم الآن می‌شورم. این لباس قابل جبران است ولی این خشونتی که تو داری علیه کودک نشان می‌دهی این جبران نخواهد شد. این‌ها روش برخورد این بزرگان است و در عین حال آموزش‌های توحیدی و معنوی هم می‌دادند. حضرت امیر(ع) نشسته بودند حضرت عباس(ع) کودک بود در بغل امیرالمؤمنین(ع) نشسته بود تازه حرف زدن یاد گرفته، و حضرت امیر(ع) دارند به او اعداد و شمارش ریاضی را یاد می‌دهند لابلای آن این بچه با توحید آشنا می‌شده است. دقت کنید این روایت خیلی عجیب است. حضرت امیر(ع) عباس را در بغل‌شان نشاندند به او می‌گویند بگو یک، می‌گوید یک. می‌گوید حالا بگو دو، بگو سه، بگو چهار، عباس می‌گوید که من وقتی با زبانی که گفتم یک دیگر نمی‌توانم دو و سه بگویم! می‌گوید خدا یکی است. من با این زبانی که می‌گویم خدا یکی است یعنی این زبان توحیدی شده، - یک کمی آن را علمی کنیم – با زبانی که گفتم یک، دیگر نمی‌توانم دو، سه، چهار بگویم! ببینید این کودکی است که تازه دارد ریاضی یاد می‌گیرد و در عین حال با همان مفهوم کودکانه، توحید به او حالی شده، او مفهوم را گرفته است. می‌شود تربیت دینی با گرما و محبت و رعایت همه ظرفیت‌های کودک باشد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha